متن کامل نقد و تحلیل فیلم نبرد تایتان ها
در
رده اساطير، اسطورههاي يونان از شهرت و آوازة جهاني برخور دارند به طوري
كه تأثير گذاري قابل وصفي را بر فرهنگ و تمدن مدن بعد از خود گذاشتهاند
تاريخ اين اساطير با داستان هومر آغاز ميشود كه كمتر از يك هزار سال قبل
از ميلاد ميزيسته است( حدودا سال 775 ق م).
هومر اثر خود را با
داستان ايلياد شروع ميكند كه نخستين اثر مكتوب يونان است و بعد از آن
اوديسه منصوب به اوست كه همتاي داستان ايلياد است. يكي از مشخصات
منظومههاي هومري پرداختن به ذكر عمليات قهرمانه، خدايان و پهلوانان
داستان است كه توجهي به روانشناسي آنها نشده و كمتر به قضاوت اخلاقي در
مورد آنها پرداخته شده.بعد از هومر هزيود بزرگترين و مهمترين شاعر يوناني
به شمار ميرود كه شجرة خدايان هزيود بعد از داستان هومر از اهميت زيادي
برخوردار است.
ويژگيهاي اساطيريوناني
جامعة آغازين يونان مادر
تبار بود و با تغيير آن در گذر زمان رفتهرفته به سوي جامعه پدر سالاري و
متكي بر پدر خدا پيش رفت و خانوادة خدايان متكي بر شيخوخيت و پدرسالاري
شكل گرفت. طبق روايات يوناني آفرينش از اجتماع زن يا مادر سالاري سر
ميگيرد كه خدايان مهم و بزرگ آن همه زن هستند و سپس به اجتماعي ديگر
منتقل ميشود كه بر پدر سالاري استوار شده است. مهمترين خدايان همه مرد يا
نرينه هستند مانند اورانوس، زئوس، كرونوس و...
در بينش اسطورهاي
يونانيان انسانها چون نباتات خود به خود از زمين رسته ميشوند ولي در عين
حال متأثر از آموزة بقا هستند كه خدايان غالباً بر جهان و قلمرو خود نظارت
و فرمانروايي ميكنند و بعد از مدتي، در طول زمان قائل به انتقال انسان پس
از مرگ به عالم مردگان شدند.
بسياري از اساطير يوناني تجسم شخصيت
انساناند كه خدايان در شكل و شمايل انساني صورت پردازي شدهاند مانند
تايتانها[1]، و خدايان يوناني كه به هيأت انساني بودند.و اين خصوصيت باعث
انس و الفت و گرايش فراوان به خدايان باستان يوناني شده است.
شايد علت
شمايل گرايي به انسان اين بود كه تا آن روز چيزي به فكر انسانها خطور
نكرده بود و خدايان سيمايي واقعي نداشتند و به هيچ موجود زندهاي شبيه
نبودند.[2]. البته در بعضي از اعصار خدايان به شكل جاندار پديدار ميشوند
كه به هيأت حيواني يا پرندگان يا ساختار سهگانه خدا و خدابانووشهريار و
ملكه و حيوان نرو ماده پديدار در ميآيند، مانند ساتيرها كه خدايان
جنگلاند و تركيب يافته از شكل بز و انسان هستند يا سينتورها به هيأت ديو
و آدمياند و گاهي نيم انسان و نيم اسباند.
در خدايان يوناني ويژگي
مخصوصي كه ديده ميشود اين است كه خدايان به صورت دوستان و همنشينان خوب
بدل يافتند بخلاف خدايان بابلي و مصري كه دست نيافتني و داراي عظمت و
ابهّت غيرقابل وصفي است كه آدميان بعضاً از آنها وحشت ميكردند ولي با اين
توصيف كسي نميتوانست به خدايان يونان متكي باشد زيرا از طرفي قابل اعتماد
نبودند.
در فرهنگ اسطورهاي يونان خبري از جادو و جادوگري نيست و حتي
جادو را در بين خود طرد ميكنند وفقط در بين آنها دو زن ديده ميشود كه از
قدرت هراس انگيز و خارق العادهاي برخوردارند سيرسه (circe) و مديا يا
مِدِه (Medea) .از اين رو غولها نقش ويژهاي دارند كه به شكل كينه توزانه
عليه خدايان اقدام ميكنند و در مقابل آنها پهلواناني صف آرايي ميكنند
كه جايگاه اسطورهاي خاصي را در حماسههاي يوناني ميآفرينند مانند هركول
كه زندگيش را وقف مبارزه بر ضد هيولاها وديوها كرده بود كه اين
اسطورههاي حماسي تاريخ كهن آنها را شكل ميدهد.
در اينجا نبايد
اثرگذاري اسطورههاي بابلي در شكلگيري در اساطير يوناني را ناديده گرفت
ولي در عين حال از ستاره شناسي مانندبابل باستان خبري نيست و مثل بابليان
اعتقادي بر تأثير ستارگان به زندگي مردم ندارند، بلكه از كاهن و مردگان
چنانچه بابليان گريزان بودند وحشتي ندارند.
ويژگي ديگر در رابطه با
زناي با محارم و مادركشي است كه بسياري از تراژدهاي يونان را برگرفته است
همچنين در اساطير يوناني آدمخواري با بچه كشي پيوند دارد برخلاف
اسطورههاي مصري كه براي انسان قداست ملكوتي قائلاند و نيمي از حقيقت او
را روحاني ميدانستند و از اين رو براي كشتن و قرباني كردن انسانها حرمت
قائل بودند ولي در اساطير يوناني قرباني كردن انسانها ديده ميشود كه
غالباً با قرباني دختران پيوند دارد.
در آخر بايد گفت به طور كلي در
طول حيات اساطير يوناني سه مرحله تحولات و تغييرات به ظهور پيوست كه اين
مراحل را ميتوان مرحله حماسي، مرحله تراژديك و مرحله فلسفي ناميد.[3]
منابع تحقيق: سيري در اساطير يونان و روم / اديت هميلتون / عبدالحسين شريفيان / نشر اساطير 1383
فرهنگ اساطير يونان و روم / دپير گريمال ج ا / احمد بهتش، نشر دانشگاه تهران 1350
اساطير يونان / جان يين سنت / باجلان فرخي / اساطير 138
اسطورههاي يوناني در رسانه:
در
چند دهه ميلادي به ويژه در سالهاي اخير مشاهده ميكنيم كه رسانههاي غربي
به خصوص هاليوود در توليد و ساخت فيلم و سينما رويكرد اسطورهاي را
برگزيده و به نحوي مروج تمدن عهد باستان و فرهنگ اسطورهاي ملل مختلف شده
است. اما نكته تأمل برانگيز اين است كه سينماي هاليود كه براي نشر باورهاي
غربي از هيچ كوششي دريغ نميورزد و براي پيوند دادن ذهن بشر با گذشته
افسانهاي خود رو به توليد انبوه فيلمهاي اسطورهاي آورده است چه اهداف و
مقاصدي را دنبال ميكند و اصولاً چه منافعي را در توليدات سينمايي به
همراه دارد كه هميشه به دنبال آنهاست؟ اين قبيل سؤالات ما را بر آن داشت
كه به صورت جداگانه به اين موضوع مهم بپردازيم.
در بين تمدنهاي
ملل باستان كه در صنعت سينما جايي را براي خود باز كرده و سبب شده كه
گرايش و اقبال با استفاده از اين تفكر در فيلمها به وسيله نمادها و
اسطورههايش بيشتر شده باشد تمدن اسطورهاي يونان باستان است كه به علت
داشتن قابليتها و ويژگيهاي منحصرو قابل ذكر سبب شده كه سينماي هاليوودي
براي دستيابي به اهداف و تأمين منافع خود از اين طريق و همچنين تأثيرگذاري
بيشتر در عرصه رسانه به توليد آن روي بياورد. اما مهمترين ويژگي كه در رأس
اسطورههاي يوناني سبب اين شده است كه رسانههاي غربي را شيفته خود كند
اهميت موضوع پرداختن به انسان است كه در بينش يونانيون از جايگاه والايي
برخوردار است، هنر يوناني هميشه آماده بالا بردن وجود و انديشه تا مقام
خدايي بوده است و Mythe را به صورت انساني مجسم كرده تا اهميت اين انديشه
را نشان دهد و بلكه تاريخ رابه همين صورت در مقابل او جلوهگر ساخته
است.[4]
به عبارتي ديگر ميتوان گفت كه تمامي هنر و تفكر يوناني در
وجود انسان تمركز يافته و انسانها در اسطورههاي يوناني به صورتي پديدار
شده اند كه تفاوت اساسي با ديگر فرهنگها در اين خصوص ديده ميشود.
الاهيات آنها كه در اشعاراوليه يوناني به وسيله هومر وهزيود منعكس شده به
گونهاي است كه انسان محور هستي قرار ميگيرد و تصوير خدايان به شكل و
شمايل آدميان ساخته وپرداخته ميشوند كه از جنس آدم و با قابليت ممتازي
شكل گرفته و در اين بين در تصوير هومري از جهان تلاش شده كه انسان در مركز
قرار بگيرد. چنانكه قهرمانهاي واقعي هومر انسانهاي خدا گونهاي هستند كه
به صورتي ناقص از الگوي خدايي پيروي ميكنند و اين طرز تلقي سبب جاي گرفتن
انديشههاي هومري در آرمانهاي مذهبي يونانيون شده است.
تفكر هومر
به گونهاي انسان مركز و اومانيستي بود كه زمينه مساعدي را براي حاميان
اين انديشه در قرن نوزدهم فراهم كرد و سبب شد دوباره تفكر باستاني احياء
شود و برگشت به اسطورهها اين بار با رويكرد جديد و طراحي كلاسيك با
استفاده از تمام ظرفيتها شكل گيرد و زمينه تسلط بر تاريخ و طبيعت بشري
مهيّا شود. خداشناسي كه در غرب در دوره رنسانس و بعد از آن تحريف شد همان
انسان محوري است كه به اصطلاح خداشناسي طبيعي ميتوان از آن ياد كرد. جنبش
فلسفي و ادبي امانيستي كه زيربناي رنسانس بود مقام انسان را ارج مينهاد و
او را ميزان اشياء ميدانست.
امانيسم دوره رنسانس و بعد از آن همان
جنبه اي است كه متفكران از آن طريق تفسير انسان و كمال انساني را در جهان
طبيعت و تاريخ جستجو ميكنند و بدين صورت ادبيات يونان باستان بر تفكر
تئولوژينهاي قرن نوزدهم تأثير گذاشتند. بنابراين سرچشمه تفكرات امانيستي
را ميتوان در يوناني باستان جستجو كرد.
اصطلاح اومانيسم[5] از
واژه يوناني اومانيتاس[6] مشتق شده كه تحت تأثير ادبيات كلاسيك يونان
باستان قرار گرفت كه بر تعليم و تربيت آدمي به عنوان موجودي مختار، آزاد و
مستقل تأكيد ميورزيد و معتقد بودکه انسان ميتواند حيات خويش را مستقل از
نظام كليسايي قرون وسطا طراحي كند.
همانطوري كه در يونان باستان تعليم و تربيت به وسيله هنرهاي آزاد صورت ميگرفت و چنين مقرّراتي فقط شايسته انسان تلقي ميشد.[7]
اومانيستها
مصمم بودند حيات روحي انسان عصر كلاسيك را كه در قرون وسطا از دست رفته
بود از طريق ادبيات كلاسيك او باز گردانند و در اين زمينه از ابزار
رسانهاي مدرن براي القاءتفكر امانيستي از انسان بهره جستند تا از اين
راه بتوانند خود مختاري و خودسالاري آدمي را به او بازگردانند و با ادبيات
باستاني آزادي و اختيار انسانها را به نحوي مؤثر به كار گيرند. امروزه در
عرصه رسانه به اين ايده افراطي به عنوان طرفداري از ارزشهاي انسان دامن
زده ميشود و حاميان اين تفکر با استيلاء فرهنگي با ابزار رسانه در پي
رساندن عدهاي به عنوان انسانهاي برتر در رأس قدرتاند تا از اين رهگذر
علاوه بر توجه و ارج نهادن انسانها راه به خدمت گرفتن انديشههاي آنان و
سلب آزادگي و بردگي ذهني آنها را فراهم آوردند.
يكي از فيلمهاي
هاليودي كه به احياء مفاهيم و انديشههاي انسان محوري عصر باستان به عنوان
الگوي عصر جديد ميپردازد فيلم نبرد خدايان يا تاتيانها است كه در آن
نبرد خدايان يا به عبارتي ابر انسانها با يكديگر به نمايش گذاشته ميشود.
يكي از موضوعات محوري فيلم كه در آن برجسته ميشود شخصيت بعضي انسانهاست
كه نصيبي ببيشتر از ديگران برخوردارند و آن جنبهي خدايي بودن آنهاست كه
باعث شده نيم بدن آنها از عنصر خدايي تشكيل بشود اين انسانهاي خدا گونه
كه قلمرو تحت نفوذ آنها وسيع است از قدرتهاي فوق العاده و خارق العاده
برخوردارند به طوري كه همهي امور بندگان و همه قدرتها در دست اين خدايان
اسطورهاي است كه بر انسانهاي زيردست خود تسلط و غلبه دارند و بر آنها
حكمراني ميكنند و انسانها ناچارند براي در امان ماندن از خشم و ناراحتي
خدايان رو به آنها بياورند و در پناه اطاعت و عبادت درگاه آنها خواستههاي
خود را بيابند.
چيزي كه سعي شده در متن فيلم از اول تا آخر در ذهن
مخاطبان جاي بگيرد، پذيرفتن انسانهاي برتر در برقراري نظم و نظام نوين
جهاني است كه با جهت گيري خاص بتوانند از اين طريق راه سلطه و غلبه بر
مردم دنيا را فراهم آورند تا علاوه بر تأمين منابع مادي انسانها درسايه
استيلاء و سلطه آنها، امنيت و صلح را برقرار كنند حتي تلاش شده در اين
فيلم با القاي توهم سلطه، رعب و وحشتي را در دل مخاطبان ايجاد كنند كه به
سبب آن اين باور در عمق جانشان شكل بگيرد كه زمين بايد داراي حاكماني
خداگونه باشد تا مصالح و منافع مادي انسانها براي ادامه زندگي تأمين شود
در غير اين صورت هرج و مرج سراسر دنيا را خواهد گرفت، چيزي كه در شهرآرگون
به سبب خشم خداي زئوس رخ داد و سبب شد امور عادي و روزمره مردمان آن ديار
مختل شود.
در اين فيلم وانمود ميشود كه دنيا بدون حضور ابر
انسانها كه كليه امكانات و تكنولوژي در دست آنهاست معني نخواهد داشت و
نظم نوين جهاني در صورت در رأس قرار گرفتن آن ها حاصل خواهد شد، چيزي كه
اربابان غربي در پي به ثمر نشاندن آن هستند و ابزارهاي رسانهاي را براي
اين منظور به خدمت گرفتهاند.
نقدفيلم نبردخدايان
نبردتايتانها
به تصويرکشيدن اسطوره هاي يوناني است که درآن خدايان آسماني و زميني
درمقابل يکديگر زورآزمايي مي کنند و هر کدام با استفاده ازنيروهاي
خودديگري رامغلوب مي کند.آنچه درفيلم به ظاهرديده مي شود به صحنه آمدن
ستاره هاواسطوره هاي يوناني است که درجايگاه خويش نقش خودرا طبق افسانه
هاي هومري به خوبي ايفاء مي کنند.زئوس بزرگترين خدايي که گاهي وي را زئوس
پاتروس يعني زئوس پدر مي ناميدند[8] خداي خالق آسمانها ومردم معرفي مي
شود.او خدايان را درمقامشان منصوب مي کند وبه اين ترتيب بالاترين جايگاه
رادربين خدايان داراست.اودوبرادربه نام پوزيدن وهادس دارد که پوزيدون رابه
فرمانروايي بردرياها مي گماردوهادس رابه عنوان خداي حاکم بردنياي مردگان
که همراه بابدبختي وتاريکي است منصوب مي کند.خداياني که دراين فيلم به
صحنه مي آيند خدايان محتاج ونيازمندي هستند که وابسته به عبادت واطاعت
مردماني اند که تحت سلطه آنها به عنوان رعيتي فرمانبردار اطاعت پذيري
وتبعيت دارند.درواقع دراين فيلم اين خدايان هستند که براي اينکه ابديت
وفناناپذيري خودراتامين کنند،دست به دامن بشرفناپذير مي شوند تابه عنوان
منبعي ادامه حيات بوسيله انسان هاميسرباشد.
اين توضيحات همه براي
بيان محتواي اصلي داستاني است که بازيرکي تمام ازسوي سازندگان اين فيلم
به نفع اربابان زرسالاريهودي وصهيونيستي،مورداستفاده قرارگرفته است.نقش
اصلي ومحوري اين فيلم حول شخصيتي است که به عنوان منجي وموعود موردتوجه
قرارمي گيرد وبه عبارتي اين فيلم رابايددرزمره فيلم هاي آخرالزماني
قرارداد که به نوعي نقش منجي رابه عنوان يک موعودومنتظرهمگاني انسانها
برجسته مي کند ونيازانسانها رابراي سروسامان دادن به وضع آنها تامين
وارتباط صلح آميز باخدايان را تنظيم مي کند.
کودکي که قراراست همه
چيزرا تغييردهد وباپايان دادن به ظلم وستم خدايان عليه آنها قيام کند
.درابتداي اين فيلم تصوير کودک موعودي را نشان مي دهد که بوسيله ماهيگيري
از يک تابوت رها شده در دريا بالا کشيده مي شود.اين صحنه در ابتداي ديدن
تابوت موسي نبي که معروف به تابوت عهد است را تداعي مي کند که عليه
ستمکاري وظلم فرعون قيام کردواو را از کرسي خداييش به پائين آورد .البته
شک وشبهه اي پيرامون اين پيامبر اولوالعزم الهي وجود ندارد وبه فرموده
قرآن موسي(ع) يکي از اولياي الهي است که خداونداورابه پيامبري برگزيد�وکلم
الله موسي تکليما�
اما مرتبط کردن اين منجي که در آخر فيلم به
پيروزي وي وغلبه او عليه خدايان مي انجامد و مردمان شهر آرگون بوسيله اين
منجي از سقوط کردن رهايي پيدا مي کنند نکته اي است براي نشان دادن اين که
منجي آخر الزمان ومنجي موعود از نسل بني اسرائيل است که مردمان زمين
بوسيله او از ظلم و ستم فرمانروايان زميني رهايي پيدا مي کنند چيزي که
درهمه فيلم هاي آخرالزماني ازتيرس چشم کار گردانان هاليوودي مخفي نمي ماند
وبا منسوب کردن منجي آخرالزمان به تفکرات مستکبرانه وسلطه جويانه خويش راه
را براي القاء افکار ضد ارزشي خود در جامعه جهاني هموا ر مي سازند .
مطلب ديگري که شايان ذکر است در مورد خصوصيات اين منجي آخرالزماني است که اورا از ديگران متمايز کرده است حتي از خدايا ن آليمپوس.
پرسيوس
که به عنوان يک ناجي در اين فيلم مطرح ميشود بدني تشکيل يافته ازدو عنصر
خدايي وانساني دارد که نه خداست ونه انسان اما علاقه دارد به شيوه انسانها
زندگي کند واز قرار گرفتن در کنار خدايان خودداري مي کند وبا هر پيشنهاد
از سوي خدايان طفره مي رود وميلي نشان نمي دهد حتي در قسمتي ازاين فيلم
گفته هاي زني را که هميشه از لحظه تولدبه همراه پرسيوس بوده رانشان مي
دهدکه آيو نام دارد[9] ووظيفه مراقبت ونگهباني ازپرسيوس برعهده
اوست.اوجمله اي رابه پرسيوس مي گويدکه درتاييدويژگي برترومتمايزاوست به
طوري که پرسيوس بالاترازجايگاه و متمايزاز خدايان وانسان
هاقرارميگيرد.جمله توفقط يک نيمه انسان،نيمه خدانيستي توبهترين هردوتاي
آنهايي ازجانب آيوآن هم درلحظه هاي حساس فيلم که چيزي به سقوط شهرآرگون
باتمام مردمانش نمانده!
اين ادبيات به کاربرده شده درفيلم ازاين که
شبيه به اسطوره هاي يوناني باشد بيشترمشابه اسطوره هاوافسانه هاي يهودي
است که درموردانسان خدانمايابه عبارتي خداي انسان نمابيان شده است
درتفسيرکاباليستي ازانسان ،آدمي مقام الوهيتي مي يابد که درنهايت صورتگري
به شکل خداست[10] اين شخصيت والگوکه درلسان آنها به آدم کدمون نام گذاري
شده فقط مختص يهوديان است که به عنوان نژادبرترازسايرمخلوقات وانسانها
قرارمي گيرند وبه صورت تجلي تمام خداوندحي درانسان همسان وهم رديف خدامي
شوند ودربعضي گفته هاازبرابري اوباخدا سخن به ميان آمده که ارزش عددي
هردومساوي است ونام يهوه وآدم برابرباعدد45است که هيچ يک برتري بر ديگري
ندارد ودربعضي تفاسيرالحادي از خداهمان آدم قدمون اراده شده است [11]
اين
قداست وويژگي برترتاجايي به اوج رسيده که حتي خداي اصلي هم دست به دامن
اومي شود وهنگامي که قدرت خودراروبه اضمحلال مي بيندوازجانب هادس که درپي
رسيدن به قدرت وجانشيني به جاي برادرش زئوس است،احساس خطرمي کند ازپسرخود
پرسيوس در پي ياري رساندن به پدرصدا مي زند و تقاضاي کمک ميکند .
در
واقع پرسيوس نماينده يک جريان وتفکر يهودي است که به عنوان نژاد برترسعي
در نابودي واز بين بردن دشمنان خود دارد که براي اين کار نيروهاي ديگري را
با خود متحد مي کند که در ادامه به آنها ميپردازيم .
در اين مرحله
از فيلم پرسيوس براي نبرد با دشمنان خودکه درراس آنهاهادس خداي تاريکي ها
قرار دارد، آماده مي شود. او که در پي از بين بردن کراکن هيولاي دريا
وزاده هادس است مانع اصلي خود را هادس مي بيند که بايد از سر راه برداشته
شود اگر چه با از بين رفتن کراکن نيروها وقدرت هادس تضعيف مي شود.
آيو
که هميشه به همراه پرسيوس است به فرمانده لشکر شهر آرگون راه از بين بردن
کراکن( هيولاي دريايي) را نشان مي دهد که به عنوان يک راز در اختيار
جادوگران سرزمين استيکس قراردارد وآنها هستند که همه چيزرا در مورد کشتن
کراکن مي دانند وبه همين خاطر است که پرسيوس با متحدان ونيروها ي خود سراغ
جادو گران مي رود وبه آنها متوسل مي شود.
دراينجا نکته قابل توجه
،مطرح شدن جادوگراني است که براي رسيدن به اهداف پرسيوس منجي بايد از آنها
کمک بجويد وبه عبارتي سازندگان اين فيلم عقيده به جادوگري وسحر و جادو
را به عنوان يک عنصر در پيشبرد مقاصد ورسيدن به آرمان نهايي توسط منجي
ضروري ولازم ميدانند ونقش آن را براي پيروزي وپي بردن به راز ورموزپنهان
برجسته مي کنند .چيزي که در عرفان يهود کابالا به آن پرداخته مي شود و
قابل اهميت است ،درحاليکه در اسطوره هاي يونان که اين فيلم در ظاهر به آن
مي پردازد از سحر وجادو سخني به ميان نمي آيد واز جادو گري خبري نيست وحتي
نقش جادوگران در نظام اساطير يونان طرد مي شود و فقط به نقش ويژه غولها به
عنوان موانعي در سر راه قهرمانان اشاره مي شود .حتي درداستان هومراز سه
خواهرکهن سال نام برده مي شودکه يک چشم دارند وازقلمروخودپاسداري مي
کنندولي اشاره اي به جادوگران سرزمين استيکس نمي شود.[12]
پس مي
توان گفت جادوگري ازخصيصه هاوبن مايه هاي اعتقادي دين يهوداست که درقالب
فيلم بادست آويزه کردن موضوع ديگر به آن به خوبي پرداخته شده
وپيوندجادوگري به همراه منجي ضرورتي دانسته مي شود که منجي درارتباط
بانيروهاي سحروجادواست.
درادامه پس ازآنکه پرسيوس باقواي خودبراي
پيداکردن جادوگران سرزمين استيکس به راه مي افتد ماجراهاي جالبي به وقوع
مي پيونددوازاين جاست که نبرد بين نيروهاي پرسيوس بادشمنان جبهه مقابل
آغاز مي شود که دقت دراين صحنه هازواياي مختلف اين داستان راآشکارمي کند.
تکنيکي که صحنه گردانان پشت فيلم باظرافت خاص کارگرداني کرده اند.
نبرد
باحمله ورشدن يکي ازدشمنان خون آشام پرسيوس به نام آکرسيوس شروع مي
شود.اوکه از سوي هادس مأموراست پرسيوس راازميان بردارد داراي نيروي
قدرتمند شيطاني است که به وسيله هادس اين نيروبراي ازبين بردن منجي به
اوداده شده است وبارجعت اين فرد ازدنياي مردگان نيروهاي تاريکي وظلماني
قدرتمند شده اند. او همان فردي است که زئوس باهمسرش همبسترشد وبذرپرسيوس
رادروجود همسرش کاشت ونتيجه آن شدکه براثرکارزئوس، آکرسيوس خشمگينانه
همسر خودراکشت وآن رابابچه،درميانه تابوت نهاده روانه درياکرد ، ولي دست
برقضاپرسيوس ازميان آن تابوت جان به دربرد ونجات پيداکرد . آکرسيوس
بعدازمطلع شدن اززنده ماندن پرسيوس نقشه انتقام ازاووپدرش زئوس
رادرسرپروراند.
شمشيري راکه اوبراي کشتن پرسيوس به کارمي برد به
گونه اي است که تداعي مفهوم آشنايي رابه ذهن متبادرمي کند آري شمشيردولبه
اي که درغالب فيلم هامخصوصا فيلم هاي اسلامي به عنوان شمشيرذوالفقاربه
تصويرکشيده مي شود.
به نظر مي آيدکه کارگردانان هاليوودي دراين
فيلم سعي در شناساندن يک جريان در قالب شخصيت آکرسيوس کرده اند که
دربرابراقدامات منجي فيلم دست به شمشيراست ومانع پيشبرد اهداف اوست .جريان
شيعي وعلوي که مانندسدي دربرابراهداف سلطه جويانه صهيونيزم جهاني دردنياي
امروزقرارگرفته پايگاه وجايگاه اين تفکرمنحرفانه نزد اربابان غربي
کشورايران است که نقشه هاوخواسته هاي زرسالان يهودي رابه روياهاي دست
نيافتني تبديل کرده که روزبه روزريشه اين مکتب که با انقلاب مردم ايران در
دهه 1980 شکل گرفت،ازهمه جاسربرمي آورد بطوريکه تأثير آن را در کشورهاي
مستعمره بخصوص در کشورهاي عربي که عليه رژيمهاي متحد با تفکرات ليبراليستي
ويهودي مابي سعي درالقاء ارزشهاي ضد ديني دارند،منجربه شکل گيري انقلاب
مردمي شده. اين برداشتهادراين بخش ازاين فيلم زماني چهره از حقيقت بر
ميدارد که با قطع شدن يکي از دستان آکرسيوس عرصه براو تنگ ميشود و با
فرار کردن به جاي ديگر تغيير مکان مي دهد اما آکرسيوس به کجا ميگريزد؟ در
ادامه تعقيب پرسيوس با افرادخود، براي چند لحظه اي چشم ها با صحنه هاي
آشنا با ذهن روبرو ميشود که نشان دهنده سرزمين ايران است آن هم درقالب
نماد ملي اين کشور يعني تخت جمشيد وسمبل هاي آن مثل پرسپوليس که از بالاي
تپه اي براي لحظه اي گذرا نمايش داده مي شود که با اين کار درصدد نشان
دادن نظام برخاسته ازتفکر ديني وعلوي از اسلام ايرانيان است که امروزه مهد
اسلام راستين وحقيقي است
بعد از جنگ و گريز پرسيوس و يارانش با
عقربهاي متولدشده از خون آکرسيوس درحاشيه صحرايي توسط عقربها محاصره
ميشوند ودر اين لحظه است که صداي مخوف و مبهم در بيابان مي پيچد .طنين
صدايي که در لحظه اول نامفهوم ومبهم به نظرمي آيد ولي با کمي دقت از حنجره
هاي بيابانگردان صحرايي صداي لهجه عربي به گوش مي رسد که با لحن خشک و خشن
مي گويد واطيعوالجن .آري جنهاي صحرايي که افرادحاضررابه اطاعت ازخوددعوت
مي کنند[13]آن هم دربياباني بي آب وعلف که قلمروومحدوده عرب هاي بيابان
گردصحرايي است.سرزمين عربستان صعودي که مجاورباايران است جايي که اسلام
ازآن جابرخواسته.[14]
ياران پرسيوس آنهارابه عنوان دشمناني يادمي
کنندکه موجودات آدمکشي هستندوبه جادوگران بياباني لقب گرفته اند.اماپرسيوس
ازآنهاسپاسگزاري مي کند وجنيان براي آنکه دشمن خودراخدايان وهم پيمانان
آنها مي دانند باپرسيوس براي ازميان برداشتن دشمن مشترک همکاري مي کنند
وپيمان دوستي واتحاد مي بندند.
همه اين قرائن نشاناز فرهنگ
مسلماناني دارد که اسلام آمريکايي وغربي دربين آنها رسوخ کرده وواضحترآنکه
نشان دهنده جرياني است که امروزه درعالم اسلام به سرکردگي کشورهاي عربي
خصوصاعربستان که انتشاردهنده اين تفکرارتجاعي است ،بانام وهابيون تندرو
قابل شناسايي است.
افرادي که هر روز بهانه تازه اي به دست دشمنان
قسم خورده اسلام مي دهند و با راه انداختن ترور و قتل و خون ريزي ،چهره
زننده اي از اسلام را به نمايش مي گزارندبه طوري که دراين فيلم هنگام
درگيري در دنياي مردگان ،و زماني که پرسيوس براي نجات مردم شهر آرگون به
سفارش جادوگران بايد سرمدوسا را از تنش جدا کند جن همراه پرسيوس که نشان
اسلام هولناک و خشن اما در عين حال احمق و قابل سوء استفاده است خود را در
عمليات انتحاري منفجر مي کند تادر پيروزي پرسيوس منجي سهمي داشته باشد که
مي توان گفت اين نوع خود زني هم جهت با اهدا ف و آرمانهاي صهيونيستيست که
اين جريان را براي نيل به مقاصد خود همراه کرده است به طوري که با دستان
خود خويشتن را از بين مي برند و از آن طرف با نقشه از قبل طراحي شده از
ميدا ن به در مي شوند چنانچه در حادثه 11سپتامبر اين حرکت به وقوع پيوست و
زمينه مساعد براي اقدامات بعدي مهيا شد.
بنابراين اگر بخواهيم اهداف ومقاصد از ساختن اين گونه فيلم ها را بررسي کنيم مي توان به چند گزاره مهم اشاره کرد
1:اينکه
موعود ومنجي در سينماي هاليوودي هميشه بر خواسته از غرب است که ترجيحا از
نژادي برتر به نام بني اسراءيل متولدمي شود که سعي مي کند خودرا فاتح جنگ
آرماگدون وآخرالزماني درفيلم معرفي کند مانند فيلم ارباب حلقه ها
،ماتريکس....
2.اينکه در عرصه سينما چهره اي که از اسلام ارائه مي
شود تصوير زننده ،فريبکارو پر از خشم وکينه ونفرت است که به هيچ چيز جز
جهاد و قتل و خونريزي فکر نمي کند ونهايتا اگر انصاف را در رابطه با
مسمانان به خرج دهند چهره اي از اسلام خنثي و منفعل به نمايش گذاشته ميشود
که همگام و همنوا در اجراي مقاصد و خواسته هاي آنها گام بر ميدارد که اين
نوع اسلام همان اسلام مورد انتظار آنهاست.
در نبرد تايتانها که از
فيلم هاي آخرالزماني است به همين موضوعات اشاره مي شود يعني علاوه بر منجي
موعود غربي ،جريان مقابل يعني دشمنان منجي که مسلمانان آزادي خواه و جريان
مقابل جبهه استکبارکه تفکر شيعي صادره از سرزمين ايران است به تصويرکشيده
مي شود که آخرالامر منجي برآنها غالب مي شود وآنها را شکست داده ازبين مي
برد و در نهايت ضربه آخر را بر آنها فرود مي آورد که به منزله پايان دادن
و خاتمه به اين جريان و تفکراست که دراين فيلم باقطع شدن سرمدوسا هيولاي
چندسر ريشه کن مي شود.
از طرفي جريان ديگري که موافق بامنجي نيست
ولي براي ازبين بردن جريان مقابل ، که دشمني مشترک محسوب مي شود منجي را
همراهي ميکند و در راستاي اهداف تعيين شده منجي را ياري مي رساند .
توجه
به اين نکته ضروري است که گرايش فيلم هاي آخر الزماني در اين چند دهه
ساخته شده توسط صحنه گردانان اين فيلم ها به طوري بي سابقه درصدد اجرائي
کردن پروژه اسلام هراسي و اسلام ستيزي بوده که تاحدود زيادي موفقيت حاصل
شد اما در چند ساله اخير ساخت فيلم هاي آخرالزماني بارويکردي جديد پا به
عرصه رسانه گذاشته آن هم کوبيدن و نفي تفکر اسلام حقيقي و اصيل که شيعه
ستيزي است و مباني شيعي در اين گونه فيلم ها مورد هجوم قرارمي گيرد تا
جايي که اين عملکرد برنامه راهبردي براي مقابله باخط فکري جريان اسلام
گرايي در دنيا شده که دراين مرحله سينما و رسانه ساحل نجات و پناهگاه
صهيونيستي است که باتمام قوا و امکانات سعي در نجات و حفظ موقعيت به دست
آمده مي کند .
سه شنبه 7 تیر 1390 - 10:03:55 PM